بسم الله
سلام بر دکتر محبوبمون
................................................................................................
................................................................................................
................................................................................................
................................................................................................
...............................................................................................
................................................................................................
.
................................................................................................
................................................................................................
................................................................................................
.......................................................................
پ ن : این نامه خصوصی بود به دکترمون .. قرار نیست همه بدونند که ..بدون سانسورشو تو وب دکتر فرستادیم ( خالی بستیم ) قراه بزاریم ..یعنی میزایم....خب میزاریم دیگه
پ ن : ندارد....
پ ن : پیوست دارد (( این یعنی اینکه شاید خواستیم یه نامه دیکه یا خصوصی یا عمومی بنویسیم بازم...یعنی پیوست .. یعنی ادامه ))
پ ن : یا علی
نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 11:54 عصر روز سه شنبه 88 تیر 30
بسم الله
تردید ، 4 سال ایست ، روز و شبمان شده تردید ! همه مان را میگویم ، همان طور که بنده خدایی ، تعدادی از معترضین را مردم میخواند ، منم فاش کردن این تردید را حق همه میدانم ! همان مردم را میگویم یا به قولی تعدادی از معترضین !
تردید را میگفتم ، تردید به قانون ، دیروز بود که برایش راه حل ارائه میکرد ! از همان تردید میگفت ، تردید از قانون ، اما کمی قبل تر از فصل الخطاب بودنش دم میزد ، قانون را میگویم ! میگفت که فصل الخطاب است ! میگفت که مردم ( همان تعدادی از معترضین ) نسبت به قانون تردید دارند ، باید قانون کم کم تغییر کند ! البته به خواست ما ! ما اینجا مجاز از همان جمعی از معترضین است !
بحران ، این همان چیزی است که دیگر روز و شب هم نمیشناسد ! میگفت اوضاع بحرانی است ، نفهمدیم اوضاع کشور را میگفت ، یا از بحرانی بودن اوضاع خود میگفت ! هر چه بود ، میگفت ،او از بحران میگفت ! میگفت ما بحران زده ایم ( ما هنوز هم مجاز از ... ) ، مدت زیادی میخواهد تا این مشکل ، این بحران از بین برود !
از قانون میگفت ، همه را دعوت میکرد به قانون مداری ، اما از آن طرف به قانون چراغ سبز نشان میداد که این راهش نیست ، ملت را زندانی کرده اید و ... ! این ملت که کاری نکرده اند ، نفهمیدم اگه کاری نکرده بودیم چرا هی میگفت قانون مدار باشید و از قانون اطاعت کنید !
تردید را میگفتم ! میگفت صدا و سیما باعث شد این تردید در ذهن ما ( ... ) پیش آید ! راست میگفت ، همه از همان مناظره شروع شد ، بنده خدا شاید از تردید خودش میگفت ،از تردیدی که بعد مناظره برایش ایجاد شد ، تردید در مورد خودش ! شاید خودش هم مردد بود که آیا او هم پشت صحنه است ؟
قانون را میگفتم ، میگویند ( این حرف این بنده خدا نیست ) اساسا در جمهوری اسلامی زندانی سیاسی نداریم و دستگیر شدگان ، عموما هدایتگران آشوب ها هستند ! و طبق این قانون باید محاکمه شوند ! اما این بنده خدا از قانون و قانون مداری برایمان نطق میکرد ، اما خواستار اعمال قانون نبود !
بنده خدا میگفت ، اما نمیدانست که هر 2 را با هم میخواهد ! یا شایدم میدانست و ...
تردید ، بذرش را در نامه خود این بنده خدا به آقا میتوان دید ، که میگفت این چنین میشود و خیابان ها آشوب میشود ! پیش گویی بود یا توهم یا تردید ؟! یا تشویق به اینکه برای تحقق حرفهای منم که شده اینها را عملی سازید !
بحران ، ما بحران زده ایم ؟ بحران زده بودیم یا شدیم ؟ یا همچنان خواهیم ماند ! بحران زده بودنمان برداشت های شخصی شماست ! آنها را میتوانید در دفترچه خاطراتتان یادداشت کنید و چنیدن سال بعد این بحران را ( بحران کشور را میگویم ) مجاز از بحران های خود و خانواده خود بگیرید !
اما قانون ، اگه قانون ، قانون باشه ، برا همه یکیه ، اگه شما دلتون به حال زندانیا سوخته ، میخواید همه رو آزاد کنیم ، دوباره اشتراک بگیریم ، دوباره بگیم آی ملت بیاید عضو شید !
_____________________________________________________________
* مهم نیست نماز اولی باشن ، مهم اینه که نماز آخر نباشه !
مهم اینه که نماز و برا کی بخونی ، حالا میخواد اولیش باشه ، میخواد آخریش باشه ...
در پــناهش
نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 6:8 عصر روز شنبه 88 تیر 27
بسم الله
سلام
چی بگم دیشب برامون خواب نزاشتن با این ....
من هزار بار میگم کاری با این آقای پوتین نداشته باشید گوش نمیدید که... من نگفتم ؟ این دخی دایی به خدا شاهده ... هی میگم چیزی ازش نخرید .. به خصوص این توپولوفه موتولوفه چیه.....آخه کشور قحط بود ... جدی چرا از روسیه هواپیما خریدیم؟؟( هرکی فهمید یه صلوات بفرسته )
الان این کشور های غربی دوباره شروع میکنن با اراجیف گویی ... حتما میان میگن یه لباس شخصی تو کابین کاپیتان بوده و در نهایت هم سقوط هواپیما .... چی میشد دختراهم لباس شخصی میشدند؟ کلی معروف میشدیم
ولی درکل شرمنده اون خانواده ها شدیم .... فقط یه لحظه فرض کردم که یکی از عزیزانم اگه تو اون هواپیما بود .....؟؟؟
پ ن :خدا هرچی میدی شکرت ... هرچی میگیری شکرت
پ ن : شب جمعه است یادمون نره ؟؟ فاتحمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه الصلوات .... بچه مگه با تو نیستم برا من که نمیفرستی بلندتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــر ....
پ ن : یا علی ....
نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 9:23 صبح روز پنج شنبه 88 تیر 25
بسم الله
شمردن گره هایش هم برایم سخت است ! یا شاید زجر آور ! گره هایی که میبینم چگونه بازش میکند ، یا با همان بسته اش کنار می آید ! یا گاهی خسته می نشیند و فقط نگاه میکند ، اما لبخند میزند ! گره های زندگیش را میگویم ، شاید من اینها را گره میبینم ، شاید برای خودش کلیدی است ، کلید حل همان چیزهایی که مشکل میخوانم شان !
شنیده ام که میگویند : هر که در این بزم مقرب تر است ... شاید این گره هاست ، که دلش و به آسمون گره زده ! شاید نه ، حتما ...
دعاش کنید ...
در پناهش
نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 5:16 عصر روز سه شنبه 88 تیر 23
بسم الله
سلام
لغات زیر را تعریف کنید( بارم : بینهایت نمره )
حقوق بشر
کودکانه
شهید حجاب
کوثر
دموکراسی و دیکتاتوری
تابستان
پ ن : اولین تعاریف در اولین کامنت توسط نویسندگان کوثر
پ ن : یا علی
نویسنده » کوثر1،کوثر2و ... . ساعت 3:56 عصر روز دوشنبه 88 تیر 22